زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

هق هق بالش
در خیسی  تبدار رختخواب شب
بلندتر می شود
اتاق عاجز
یاد شبهایی که آرام سر بر بالین می گذاشت
و زنی سرسخت
که کمتر کسی صدای گریه اش را شنیده بود
وای از رنج فراقت
یک تنه دلش را
تبدیل به غمگین ترین شهر جهان کرد

آخرین خداحافظی ات
اولین سلام خیلی چیزها شد
مثل خداحافظی فراخ لب
در سلام تنگی چپ سینه
آنقدر تنگ
که اضافی اش مدام
از تالاب چشم ها بیرون می ریزد.


رفته ای
واین فعل ٫
اندوهی ست
که زنی را
صرف بیماری کرده است

می بینی؟!
قید زمان ها بی ارتباط شده اند
رفته ای..
کرده است
کلا همه چیز بی ارتباطِ ربط دار شده اند

مثل بلندای قامت سیاه شب
که سایه شیر زنی جسور روز را
در قاب کودکی بهانه گیر
  نقش دیوار می زند

بی ارتباط مرتبط همین است
پیوند می زند
ماضی خاطرات
  مضارع استمراری خرابت را
بر تباهی بعید .




مریم جوکار دلآرام
ZibaMatn.IR

دلآرام ارسال شده توسط
دلآرام


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن